| عناوين مطالب وبلاگ |
- ی که آرایش کردم دوم دبیرستان بودم....یه دختر با موهای سیخ سیخی و روسری ۵۰ سانتی....این چیزی بود که م
- شرت نارنجی رنگ میکی موس هم تنمبود ...و با خانواده رفته بودیم خارج از شهر تفریح....من و بچه ها رفتیم
- ی بی ارزش ریاضی اتفاق افتاد: تقی ۹ تا پیچ و مهره داره و ۴ تا ازونا رو برمی داره،حالا چند تا واسش می
- رگترم تازه رفته بود کلاس اول ...یه عالمه دوست داشت یه معلم مهربون وکلی دفتر و مداد و خیلی چیزهای شخص
- ی که منو بد سر ذوق آورد لاک صورتی رنگی بود که بابام یه غروب واسم خرید ...گمونم تا اون موقع لاک ندیده
- :صبح با بوسه ی بابا بیدار می شوم می گوید : فیلسوف جوان ما داریم می ریم..درست را بخوان و مواظب خودت ب
- راسر شب را خواب دیده ام که یک جشنواره ی بزرگ موسیقی به افتخار تولد من راه انداخته اند و هنرمندان بزر
- ...و آخر شب خواهرم و شوهرش می أیند....فیلم Rachel getting married را با هم می بینیم که خواهرم می گوی
- ..قیافه ی مامان از این رو به آن رو شده ...دماغش شکسته و عین گلابی چسبیده وسط صورتش..تمام صورتش سیاه
- اکن است.و تیر رها شده هم در هر آنی در مکانی معین است....و حالا فرض کنید بنده همان تیری هستم که به قص
- ا مامان بزرگ و بابابزرگ می آیند خانه ی ما...قضیه بیشتر ار عید دیدنی ست...آنها آمده اند تا دخترشان را
- کنید شما زنون الیایی هستید و معتقید اصلا هیچ حرکتی وجود ندارد.....و برای اثبات این حرفتان بیایئد و م
- گذاریم روی یک مورچه ی ناقابل و به درک می فرستیمش ...خیلی دشوار است درک اینکه در این یک هزارم لحظه ب
- ینکه چه اتفاقی افتاد که اگر نمی افتاد...اینکه چه چیزهایی باید جا به جا می شدند و چه نتیجه ی دیگری می
- م یا غلیظم و یا نامرئی این اذیتم می کند....اینکه هر از چند وقت یکبار باید به مردی که ظاهرا عاشقانه
- را گذاشته ام ناراحت می شوم که یکی مدام از اول تا آخر آهنگ بنشیند و بگوید که چه قدر از آن کار متنفر
- دست از شکنجه کردن بردارند؟؟؟....دست خودم نیست ولی وقتی دارم غذا درست می کنم متنفرم که کسی بیاید و نا
- هم تنیدگی سرها می شود و همه سرشان توی سر هم هست درمانده ام می کند....اینکه وقتی دارم فیلم می بینم آد
- ی بینم مردها حرف زنها را قطع می کنند تا به جای آنها خودشان راجع به هر موضوعی، مثلا باغبانی نظر بدهند
- .اینکه چه اتفاقی افتاد که اگر نمی افتاد...اینکه چه چیزهایی باید جا به جا می شدند و چه نتیجه ی دیگری
- شرت نارنجی رنگ میکی موس هم تنمبود ...و با خانواده رفته بودیم خارج از شهر تفریح....من و بچه ها رفتیم
- ی بی ارزش ریاضی اتفاق افتاد: تقی ۹ تا پیچ و مهره داره و ۴ تا ازونا رو برمی داره،حالا چند تا واسش می
- رگترم تازه رفته بود کلاس اول ...یه عالمه دوست داشت یه معلم مهربون وکلی دفتر و مداد و خیلی چیزهای شخص
- ی که منو بد سر ذوق آورد لاک صورتی رنگی بود که بابام یه غروب واسم خرید ...گمونم تا اون موقع لاک ندیده
- :صبح با بوسه ی بابا بیدار می شوم می گوید : فیلسوف جوان ما داریم می ریم..درست را بخوان و مواظب خودت ب
- راسر شب را خواب دیده ام که یک جشنواره ی بزرگ موسیقی به افتخار تولد من راه انداخته اند و هنرمندان بزر
- ...و آخر شب خواهرم و شوهرش می أیند....فیلم Rachel getting married را با هم می بینیم که خواهرم می گوی
- ..قیافه ی مامان از این رو به آن رو شده ...دماغش شکسته و عین گلابی چسبیده وسط صورتش..تمام صورتش سیاه
- اکن است.و تیر رها شده هم در هر آنی در مکانی معین است....و حالا فرض کنید بنده همان تیری هستم که به قص
- ا مامان بزرگ و بابابزرگ می آیند خانه ی ما...قضیه بیشتر ار عید دیدنی ست...آنها آمده اند تا دخترشان را
- کنید شما زنون الیایی هستید و معتقید اصلا هیچ حرکتی وجود ندارد.....و برای اثبات این حرفتان بیایئد و م
- گذاریم روی یک مورچه ی ناقابل و به درک می فرستیمش ...خیلی دشوار است درک اینکه در این یک هزارم لحظه ب
- ینکه چه اتفاقی افتاد که اگر نمی افتاد...اینکه چه چیزهایی باید جا به جا می شدند و چه نتیجه ی دیگری می
- م یا غلیظم و یا نامرئی این اذیتم می کند....اینکه هر از چند وقت یکبار باید به مردی که ظاهرا عاشقانه
- را گذاشته ام ناراحت می شوم که یکی مدام از اول تا آخر آهنگ بنشیند و بگوید که چه قدر از آن کار متنفر
- دست از شکنجه کردن بردارند؟؟؟....دست خودم نیست ولی وقتی دارم غذا درست می کنم متنفرم که کسی بیاید و نا
- هم تنیدگی سرها می شود و همه سرشان توی سر هم هست درمانده ام می کند....اینکه وقتی دارم فیلم می بینم آد
- ی بینم مردها حرف زنها را قطع می کنند تا به جای آنها خودشان راجع به هر موضوعی، مثلا باغبانی نظر بدهند
- .اینکه چه اتفاقی افتاد که اگر نمی افتاد...اینکه چه چیزهایی باید جا به جا می شدند و چه نتیجه ی دیگری